يادداشت ‏های شـــــبانه

يادداشت‏ های کوتاه - ابراهیم هرندی

تبلیغات تبلیغات

بچه ها، لجبـازی خوب نیست

بله، من درست شصت سال پیش برنده این جایزه شدم و یک شاهی از این پولی که ماهانه پرداخت می شد را هرگز ندیدم. درست یادمه که کلاس دوم دبستان بودم و به هر تابلو و آگهی و کتابی که می رسیدم، خیره می شدم و کوشش می کردم که نوشته اش را بخونم. اما مگه می شد. یک شب، روزنامه ای را که بابام آورده بود خونه، برداشتم و با دیدنِ دخترکی که هردو پاشو تو یک لنگه کفش باباش کرده بود، کنجکاو شدم ببینم چرا این کار را کرده. هرچه سعی کردم بخونم، نشد.
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها