يادداشت ‏های شـــــبانه

يادداشت‏ های کوتاه - ابراهیم هرندی

تبلیغات تبلیغات

هشت و هفده دقیقه!

هنگامی که اعضای شورای عالی انقلاب پا به اتاق گذاشتند، نگاهشان به ساعت رُبع-زن افتاد که در تاقچه میانی آرام و خامونش نشسته بود و به گواهی عقربه هایش، در ساعت هشت و هفده دقیقه از کار افتاده بود. یکی که خود را نقیبِ خود- گماشته ی گروه می پنداشت، با صدای بلند فریاد زد؛ "تکبیر". چند نفری به هق هق افتادند و چندتای دیگر هم دستشان را به نشانه ی اندوه، جلوی چشمانشان گرفتند، اما زیر چشمی، باز صفحه ساعت رُبع-زن را وارسی می کردند و لابد بین خوف و رجا مانده بودند و
برچسب‌ها: چشمانشان
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها